Tuesday, January 26, 2010

ما بیشماریم، ما درهمه جهانیم و به همین دلیل کنسرت سیاه ا. ن را سبز میکنیم


ما بیشماریم، ما درهمه جهانیم و به همین دلیل کنسرت سیاه ا. ن را سبز میکنیم.
دستگاه و بوق تبلیغاتی ا. ن و حکومت کودتائیش چنان از ضربه های مردم داخل خیابان ها و کوچه ها گیج و منگ شده که دست به هر چه میزند انرا به سلاحی علیه خودش تبدیل میکند. البته این یکی از حسن های دشمن نادان و نا بکار است، دشمنی که یک روده راست در شکمش نیست و به قول اقای موسوی با یک پدیده عجیبی روبروییم.
اخرین حقه ای که آقایان برای بدست اوردن مشروعیت و ظاهر باخته خودشان سوار کردند، کاری بود که امشب در سالن ۲۱۰۰ نفری کاخ هنرهای زیبا «بوزار» در بروکسل پایتخت بلژیک انجام دادند.
ارکستر سمفونی بزرگ ایران را که به حتم بیشترین آنان از جوانان سبز و و هنرمندان متعهد ایرانی بودند، جوانانی که دوستان و همکارانشان مثل ترانه موسوی پس از تجاوز، سوزانده شدند و یا همان جوانانی که به یکباره به خانه های انها مغول وار یورش می برند و به جرم نواختن ساز، شلاق می خورند، سازهایشان را می شکنند، در یک گروه صد و چهل نفری به تور اروپا آورده اند تا کنسرت صلح برگزار کنند و به خیال خود کمی چهره سیاه شان را بزک کنند!
اما از انجا که امروزه، هنرمندان ما جزء اولین مخالفین این رژیم هستند و ایرانیان در سراسر جهان متحد و یکپارچه شده اند، همه ملت ایران، سران کودتا را در سراسر دنیا به چالش کشیده و اهداف سفارتخانه های جمهوری اسلامی در خارج از کشور را نقش برآب می کنند.
با وجود اینکه سفارت ایران در بلژیک می خواست فقط بلیت ها را به وابستگان خود و مهمان های بلژیکی به طور رایگان بدهد، اما نتوانست با همه ترفندهای خود جلوی ورود صدها ایرانی مهاجر و پناهنده را که از اعدام و کشتار انان گریخته اند، بگیرد.
امشب بنده با افتخار تمام و لذت از بودن در این سالن زیبا در جوار جوانان پرشور و زیباپسند، این هنرمندان بزرگ از لحظه به لحظه ان چه زمانیکه از امید به اینده ایران سبز بر سر قله ها می خواندند و چه زمانیکه از شهدای سبز می خواندند لذت بردم.
در یک هماهمنگی بسیار زیبا دف و ویلون سل را با تار و جاز و... ترکیب کرده بودند و یک کار استثنایی ارائه دادند، گروه کر و خواننده جوان هرکدام با صدایی رسا که تن حاضرین را مثل دیوارهای قصر بوزار بلرزه دراورده بود. دختران و پسران جوانیکه همگی پس از دیدن شالهای سبز بیننده ها دو چندان تلاش کردند و هر از گاهی با لبخندهایی به شیرینی عسل به سبز پوشان و کسانیکه پیگیر رای خود و محاکمه جانیان هستند، لبخند میزدند و دو انگشت خود را به علامت پیروزی نشان میدادند.
در اخر چند نفر از همین هنرمندان با تمام مشکلات عبور از حراستیها خود را به ما رساندند و گفتند:
«کنسرت بعدی ما در ایتالیاست و لطفا خبر بدهید که بچه ها بیایند. ما نمیخواهیم برای یک مشت سفارتی و دار و دسته اینها کار اجرا کنیم» .
از اینجا ببعدش پای شما دوستان خواننده که در ایتالیا هم همانطور که در بلژیک با وجود تنها ۲۴ ساعت زمان توانستیم این حرکت ا .ن را مثل روز «قدس!!!» و عاشورا از دست آنها بگیریم، خبر رسانی کنید و از خجالت اقایان دربیاید. براتون ارزوی موفقییت میکنم و امیدوارم از بلژیک هم کار شما بزرگتر و بهتر باشد.
بهنام زندی
http://www.sahbai.com/bio.html
http://www.youtube.com/watch?v=PFNfPjl--5k

Thursday, January 21, 2010

در برلن جشن ٢٢ بهمن را در هتل ماریتیم به کام کودتاچیان زهر می کنیم



دوستان عزیز،به مناسبت سالروز ۲۲ بهمن سفارت جمهوری اسلامی در برلین مراسم بسیار مفصلی را در روز ۲۰ بهمن در هتلی در این شهر تدارک دیده است و تعداد زیادی از مزدوران این رژیم، چه ایرانی‌ و چه غیر ایرانی‌، همینطور تعداد زیادی از سیاستمداران، دکترها، تجار و .. به این جشن دعوت شده‌اند..با تلاش و کمک دوستان ما در این شهر و شهرهای دیگر دنیا مدیریت این هتل در روزهای گذشته هزاران ایمیل، فکس وتلفن دریافت کرده که در آنها به این هتل به خاطره در اختیار گذاشتن سالنهای خود به رژیم قاتل و غیر مردمی ایران اعتراض شده است.در همین راستا تظاهراتی در همین روز در مقابل این هتل تدارک دیده و از ایرانیان سراسر آلمان دعوت به شرکت در این تجمع اعتراضی شده است.قصد ما بالا بردن هزینهٔ انجام این کار برای هتل و ترساندن آنها می‌باشد، همچنین بالا بردن هزینه برای دولت آلمان که مجبور به استفاده از تعداد بیشتری پلیس و بستن کامل دور هتل خواهد شد.مسلما بازتاب رسانه‌ای این تظاهرات بسیار چشمگیر و مهم می‌باشد.از شما تقاضا داریم از هر کجای دنیا به این هتل ایمیل، فکس یا تلفن بزنید و اعتراض خود را به همکاری این هتل با رژیم ایران نشان دهید.آدرس و اطلات تماس با این هتل:
Maritim Hotel Berlin
Stauffenbergstraße 2610785 Berlin
Telefon:+49 (0) 30 2065-0Fax:+49 (0) 30 2065-1000Reservierung: +49 (0) 30 2033-4410E-Mail:
info.ber@maritim.de
ما همه با هم هستیم

Friday, January 15, 2010

همراه با سرود ای ایران تیم ملی فوتسال ایران ٥ - بلژیک ٠


دیشب وقتی نوشتم جای همه شماها که این چند خط رو میخونید خالی با اینکه قبلش میدونستم ،یعنی مطمئن بودم فرداشب بچه های تیم اتیش بازی راه میندازن اما الان که دارم لحظه ها رو بخاطر میارم برام باور کردنی نیست , شماها چی ؟ باورتون میشه تیم بلژیک رو که از همه امکانات، حقوقهای چند ده هزار یورویی، بهترین مربیها و تجهیزات و وسائل برخوردارن و با همه اینها فقط دو نفرشون متولد بلژیک هستند و بقیه را همه از برزیل، مراکش، اسپانیا و دیگر کشورها با پرداخت کلی پول و ... خریدن و براشون ملییت بلژیکی درست کردن را یه سری از بچه هایی که تو کوچه پس کوچه ها با توپ پلاستیکی و دمپایی بازی یاد گرفتن را 5 بر 0 بزنن و در واقع ادبشون کنن؟ اونهم در زمین و خونه خودشون ! بله ، امشب بچه ها راست راستی تیم ملی بلژیک را که در شب اول اصلآ رسم مهمانداری را بجا نیاورد را تبدیل به ساردین درون قوطی کنسرو کرد. بصورتیکه بعضی لحظه ها دلمون براشون میسوخت البته بچه ها خیلی بیشتر از اینها میتونستن گل بزنن ولی قشنگی کارشون همین بود که حریف را بیشتر از این تحقیر نکنن. حقیقتش این بود که بلژیک حریف میدان ما نبود و بچه ها که در نیمه اول 4 تا گل زیبا زدن در نیمه دوم فقط بازی را کنترل کردن و در واقع تمرین میکردن اما مردم! راستش چی بگم که هر چی ادم از این مردم، خلاقیتشون، مداراشون، دخترهای شیردلش بگه کم گفته، از لحظه اول که اقایون سفارتی سرود ج_ اسلامی را پخش کردن این مردم بلند شدن و سرود ای ایران مرز پر گهر را فریاد کردن. بعد هم برعکس انگلیسیها که سرود تیم حریف را هو میکنن زمان سرود بلژیک در سکوت گوش دادن. در معرفی بچه های تیم ملی بعد از هر اسم «شیرٍ» رافریاد میزدن. بازی با ایران، ایران شروع شد و در چند دقیقه به مرگ بر خامنه ای رسیدنه غزه نه لبنان جانم فدای ایران شعاری بود که این دختر پسرها بعد از گلهای ایران سر میدادن.استقلال ازادی جمهوری ایرانی. مامورین حراست چندین نفر جلوی بخشی که ما نشسته بودیم ایستاده بودن، من تقریبآ با همشون دوست شده بودم و چندتاشون به اسم صدام میکردن به یکیشون که جلوی ما ایستاده بود گفتم باور کن اینها درسته که صدا و فریادشون دو شبه اسمون شهر لومل رو لرزونده اما من قول بهت میدم یکی از اینها حرکت افراطی نمیکنه و نیازی به نگرانی نیست. باورتون نمیشه اما اون اقا بمن گفت میدونم ما نگران اون چند نفری هستیم که از توی جایگاه سفیر اومدن!!!بله اقا امشب ارازلی که در بلژیک برای خودشون در زندان رفتن،چاقوکشی،مواد فروشی و قاچاق انسان سابقه و اسم و رسمی درست کردن با بلیطهای مجانی «موسیو امباسادور» ایران با بلیزی که ارم ج_اسلامی را داشت امده بودن و البته برای دعوا راه انداختن و شر بپا کردن، مردم حتا از حرف زدن با اینها پرهیز میکردن البته نه فقط بخاطر سابقه درخشان جنایی که دارن بلکه بخاطر حرکات زننده و حرفهای رکیکی که بین خودشان رد و بدل میکردن خلاصه مثل چوب دوسر فلان شده بودن، مثل جزامیهایی که هر جا میرفتن مردم با دلسوزی و تحقیر نگاهشون میکردن. زمانیکه ان مامور بمن گفت اینها دردسر هستن و دنبال شر به پا کردن هستند من پیشنهاد دادم که به جایگاه سفارتیها برشون گردونن که بلافاصله یکی از پلیسها از چپ و یکی از راست و بالا و پایین دورشان را گرفتن و گفتن بفرمایید در ابتدا میخواستن مقاومت کنن ولی مردم که بهیچوجه راضی به بودن انها در میان خانواده هایشان نبودند شعار دادند مزدور برو گم شوجای شما هم خالی بود که ببینید این اقایان گردن کلفت در میانه مردم چطور بادشان میخوابد و بیشتر شبیه دلقکها میشن تا ترمیناتور! خلاصه دردسرتون ندم بنده دیشب پیش بینی کرده بودم و گفته بودم یه صدایی تو گوشم میشنوم که از فردای بهتر میگه باور کنید بعد از دیدن این اقایون که چطور تحقیر شده و بی جا و مکان پلیس از اینطرف به انطرف میبردشان یک صدایی قویتر از قبلی شنیدم که میگفت همین چند روز اینده است که رئیس اینها را به این حالت مفلوک و در بدر ببینیم شما چی؟ همچین صدایی رو نمیشنوین؟
بهنام زندی

امشب «ترکوندیم» جای همه اونهایی که نیامدن خالی


امشب «ترکوندیم» جای همه اونهایی که نیامدن خالی.البته این داستان ادامه دارد و فردا شب حتا بهتر از این و اماده تر خواهیم بود, دوستانی که امدن میدونن چی میگم اقایان مزدوران حکومتی و سفارت را کسی تا این اندازه مفلوک و موش مرده گمان نمیکنم دیده باشه، اقای سفیر خودش و نوچه های مثلآ دیپلماتش راه افتاده بودند دنبال یک مامور امنیتی بلژیکی و از او میخواستند که مردم را با لباسهای سبز راه ندهد و پارچه های سبز را از انها بگیرد و اجازه همراه داشتن پارچه های نوشته و نقاشی شده را ندهد! البته بنده بهمراه دوست خوبم الناز خانم مسئولیت دادن بلیط به کسانیکه سفارش داده بودند را داشتیم بنابراین من درکنار مامورین بازرسی بلژ ایستاده بودم و نگاه تحقیر امیز مسئولین فدراسیون به «موسیو امباسادور» را میدیدم. از یکی از انها که از همان ابتدا سر شوخی و بگو بخند را با او باز کرده بودم پرسیدم تا بحال دیده ای که یک سفیر اینقدر از مردم کشور خودش بترسد و علیه انها با مامورین امنیتی اینطور دستپاچه و حقیر نقشه طرح کند و مثلآ بحساب خودش برایشان مزاحمت ایجاد کند؟البته او هم جوابش مشخص بود و با یک خنده تحقیر امیز به اقای سفیر جوابش را تکمیل کرد. زمانیکه مامور امنیتی بلژ که از دست اقای سفیر کلافه شده بود و به مامورین کنار ورودی دستور داد که پارچه های سبز را از کسانیکه وارد میشوند بگیرند، دیگر بنده طاقت نیاوردم و به رئیس امنیتی گفتم اخر این چه دستور مسخره ای است؟! مگر شما بعمرتان فوتبال بین المللی ندیده ای یا فکر میکنید ما ندیده ایم؟ زمانیکه هلند با کشوری بازی میکند سرتاسر استادیوم نارنجی میشود، کدام ماموری جرات دارد به انها بگوید نارنجی ممنوع است؟ خوب اینهم در حال حاضر رنگ ملی ما است، اگر اقای سفیر به سبز الرژی دارند خوب یک عینک بزنند چرا مزاحم مردم میشوید؟! پس از ان بود که دستور را پس گرفت و گفت اگر نوشته سیاسی و نقاشی نداشته باشد هر رنگی که بود ازاد استباید میبودید و صورت و دماغ اویزان سفارتی ها را میدیدین. البته روی هم با تمام مراکشیها و ترکهایی که با پرداخت چند اسکناس 50 و 100 یورویی اورده بودند به30 نفر هم نمیرسیدند. با این احوال یکی از مزدوران خود را فرستادند تا از مردمی که شعار میرحسین و ننگ ما رهبر الدنگ ما و سفیر الدنگ ما و جمهوری ایرانی و کلآ شعارهای بچه های داخل را تکرار میکردند ،عکس بگیرد که با اعتراض و شعار مزدور چقدر گرفتی روبرو شد، و از انجا که این فرد شخصییت ذاتی خود را نشان داد و فحاشی کرد مامورین او را دست بسته و با تحقیر از سالن اخراج کردند. عده ای از دوستان علی رغم همه مشکلات چند پلاکارد از کاریکاتور ا.ن در لباس دیوانه های زنجیری را بداخل اورده و سر دست گرفتند که با لبخند و خود را به انراه زدن مامورین بلژ روبرو شد.از طرفی هم بچه های تیم ملی که از شعارهای مردم بهیجان امده بودند و با اینکه در دو دقیقه اول بازی پیش از حتا گرم شدن دو گل در دو دقیقه شاید بعنوان ارفاق به تیم سراپا برزیلی و مراکشی ،«ملی» بلژیک هدیه کرده بودند ،سنگ تمام گذاشتند و بازی بسیار زیبایی را بنمایش گذاشتند و تا 5دقیقه به پایان بازی نتیجه را به 4_2 بنفع ایران تغییر دادند. ماشین پا قلم کنی و خشن مراکشیها و برزیلیهای تیم مثلآ ملی بلژیک که از فریادهای مربی عصبانیشان ترسیده بودند، بکار افتاد و در چندین مرحله بچه های ما را زدند که البته قهرمانهای ما از خشونت پرهیز میکردند. اما در دقایق پایانی داور مسابقه در فاصله چند ثانیه دو پنالتی کاملآ مشکوک را برای بلژیک اعلام کرد که توانستند نتیجه را 4_4 مساوی کنند و مسابقه خاتمه یافتبرای روز دوم امیدوارم همه شما که نتوانستید امروز بیایید بدیدن بازی دوم بیایید و خود شاهد انچه بنده گوشه کوچکی از انرا بیان کردم ،باشیددر ضمن برای بازی فردا کسانیکه بلیط نزد بنده و الناز رزرو کرده اند بلیطشان محفوظ است اما دیگران لازم نیست اینکار را بکنند زیرا بلیط باندازه کافی موجود است و نیازی باین نیست که ما برایشان پیشخرید کنیمجمعییت سبز و تشویق کننده ایرانی هفتاد در صد سالن را پر کرده بود و مابقی نیز جوانان بلژ بودند که 25/30 نفر هم از طرف سفارت ج.اسلامی امده بودند.صدایی در گوش من میگوید فردا شب بازی بمراتب پرقدرت تری از شاهکار امشب بچه ها خواهیم دید. کار این بچه ها امشب ستودنی و بینظیر بودعکسها و فیلمها در ساعات اینده بر روی یوتیوب برای همه دوستان ارسال خواهد شد
بهنام زندی

Monday, January 11, 2010

ماجرای رنگ پاشی به سفارت جمهوری اسلامی در بروکسل و اعترافات سرایدار

شب ژانویه یعنی همان وقتی که بروکسل غرق در آتشبازی و نور بود، ظاهرأ سفارت جمهوری اسلامی هم بی قسمت نماند و جا در حای ساختمان قدیمی سفارت به رنگ سبز آراسته شد. اما ماجرا به همین جا ختم نشد و چند روز بعد این خبر با اس ام اس و تلفن تقریبأ به همه ایرانیان ساکن بروکسل رسید و همزمان از دوستی ای میلی دریافت کردم که به دنبال همراهی میگشت تا این لکه های سبز را در دوربینش ثبت کند. من آن روز اصلأ وقت نداشتم و نرفتم و دو روز بعد ماجرا را از دوستی شنیدم که آن روز دو نفری برای گرفتن عکس مقابل سفارت رفتند و وقتی عکسهایشان را گرفتند متوجه مردی شدند که با چماقی در دست از سفارت خارج شد و به دنبال آنها دوید. دو نفر دوست سبز که اهل دعوا و زدوخورد نبودند با آرامش برخورد کردند و در حالی که فرد چماق بدست توجه عابرین را هم برانگیخته بود و دوربین را می خواست، به وی گفتند که فقط چندتا عکس به رسم یادگار گرفته اند ولی فرد چماق بدست که معلوم شد سرایدار سفارت است داد و فریاد می کرد، دوستان هم همچنان توضیح می دادند که آنها رنگ را نپاشیده اند و فقط عکس می گرفتند که ناگهان بغض سرایدار هم ترکید و گفت : آقا خدا شاهده که من هم از این .... ناراحتم. بااین رنگ پاشیدنها اینا که چیزیشون نمی شه! .... و .... ما رو شما سرویس کردین. تو این سرما من و فرستادن رنگها رو پاک کنم ، خود ... تو جای گرم نشستن. خلاصه اینکه با جمع شدن مردم و اعترافات مقام سرایدار غائله خاتمه پیداکرد و نخود نخود هر که رود خانه خود. در این زیر هم می تونید از نقاشی کوبیسم با رنگ سبز روی دیوار سفارت و عکسهای هنری رفیق ما لذت ببرید